107 باران** - neveshtehaye man
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]

باران**

ارسال‌کننده : haniye babaie lajimi در : 97/9/16 12:57 صبح

تصور کن؛
تو باشی..
باران ببارد،،،
نه چتری باشد
و نه سرپناهی..
فکرش را بکن..
چقدر لذت بخش میشود
بازی قطرات باران و دویدنِ توامانِ ما..!!
آری؛
تو که باشی
موهای فر خورده ی بارانی هم
خواستنی میشود!!
نه پوشیدن لباس های خیس، آزار دهنده است،،
و نه پریدن از آبگیر های کنار خیابان!!
باید باشی تا چهره ی مرا با موهای فرخورده ی بارانی ببینی و بگویی:
"چقدر زشتی،به تو می آید.."
باید باشی تا از لذت،
به تن داشتن لباس های باران زده بی نصیب نمانم!!!
آری؛
تو که باشی
آبگیرهای کنار خیابان هم میرود در زمره ی
زیبایی های شهر..
باش؛
تا عشقمان بوی باران بگیرد..
میدانی،،
آخر هوای بدون چتر
جان‌میدهد برای عاشقی..
هانیه بابایی لاجیمی**




کلمات کلیدی : عشق، عاشقی، باران، شهر، چتر، خیس، موهای خیس، موهای فرخورده