رویاهای من**
پروردگارا،،
ای مسبب وصال رویاها،،
رویاهای من معطرند و شیرین!
از همان هایی که
به محض نمایان،
برای همیشه، جای خشک میکنند ..
آنها،
مدت زمانیست
همچو گلهای بهار
در دشت دلم جوانه زده و بی آنکه کوچکترین حاجتی به آبشان باشد،،
در هوای مطبوع دلم
در حال روییدنند..
کثرتشان زیباست و با فزونی آنها،
حسرت دیدنشان از نزدیک
به دلم میماند..
مهربانا،،
دستان پرمهر و وسیعت را برایم بگشا
و یاری کن مرا،،
تا بچینمشان،
قبل از آنکه عمری از آنها به سر آید...
اما ..
در میان آن همه زیبایی
و در حوالیه دشت بهاری دلم،
خاری برایش بساز
برای همان گل که نور از دیدگانم میستاند،،
تا چشمان تارم نبیند تورا..
و یا
پروانه ای را،،
در آن حوالی به یاری ام بفرست،،
تا چشمانم مسحور دلبری هایی شود
که بسپارندش"
آن گل زیبنده ی فریبارا،،
به بادهای گذران فراموشی..
هانیه بابایی لاجیمی**
کلمات کلیدی : رویا، آرزو، دشت، بهار، گل، زیبایی، خدا، پروردگار، یاری