107 باران** - neveshtehaye man
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]

باران**

ارسال‌کننده : haniye babaie lajimi در : 96/11/18 8:0 عصر

ببار باران..
بیشتر ببار..
مشتاق دیدارت بودم و
ناامید از آن..
تا انتها ببار
عجب عاشقانه ‌مینوازی مطرب بلده کار
اینبار گوش هایم پُر نیست از صدایت
که چه عاشقانه، پَر میکشند به نوایت
ببار باران
بشورَش؛؛
گرد انتظار را از پنجره ی اتاقم
نویدش بده به بهار زیبا..!
چه برکتی دارد وجودت!!
جانی تازه بخشیدی مرا؛؛؛
از جایم برمیخیزم..
عاشقانه زیر باران خواهم رفت
دلبرانه میرقصم
فارغ از تمام دردهای دنیا..
کاش فرود بیایند تمام قطراتت،
روی چهره ی نگرانم،،
تا بشورند هر آنچه را که باید..
من برایت میرقصم و میخندم؛؛
تو اما..
نویدم‌بده به روزهای پاک درراه
و بخوانم به امید بیشتر..
تو ای باران
روشنای نوید بخش
برایم ببار
بیشتر ببار

هانیه بابایی لاجیمی**




کلمات کلیدی : باران، صدای باران، بارانی، روح تازه، رقص، پنجره، عاشقانه، دلبرانه