شب چله**
عاشقانه هایمان چقدر نابند..
نظیرشان را هیچ جا ندیده ام..
همه شان مثل برگی از دفتر کاهی اند
که عطر و بویشان مستم میکند..
هر برگ ازین دفتر چه مستانه به دل میچسبد و چه بی صبرانه انتظار میکشم برگ های دیگرش را..!
لا به لای برگ های سرد و زمستانیه دفترم،
هندوانه ی خوش رنگ و لعابی با قاچ های از هنر دست او ب چشمم میخورد..
آن طرف تر ظرف حصیری مملو از ازگیل های شیرین شب چله ،،در کنار شکلات های تلخ ..
..چه زیبا خودنمایی میکند..
و چه شیرین لعبتیست شیرینی های تر رنگی در ظرف های بلورین کشیده..
چه زیبا پرکشید،،حواس من
به سمت شکستن اجیل ها،،
که یکی یکی از آن پیاله ی سفالیه آبی برداشته میشد
و چه حس نابی بود دیدن توامان چشم های مشکیش!!
فراموش نمیشود نگاهی را که گرما بخشید آغاز زمستانم را
و از یاد نخاهمبرد،،
طعم ملس چیدن اولین سفره یلداییم را،، درکنار او..
هانیه بابایی لاجینی**
کلمات کلیدی : شب چله، ازگیل شیرین، سفره، زمستان، چشم هایش، لعبت، طعمملس